نسرین افضل در سال 1338 در شهر شیراز متولد شد. با شروع انقلاب اسلامی و تظاهرات خیابانی، همکلاسیان خود را تشویق به شرکت در تظاهرات می کرد. با کمک همکلاسی هایش قاب عکس شاه را از دفتر مدرسه پایین کشید و آن را شکست. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی با نصب تابلویی در سردر دبیرستان شهدخت نام جدید سمیه را برای آن انتخاب کرد. او پس از اخذ مدرک دیپلم، کمر به خدمت خلق خدا بست. کمیته امداد امام خمینی، سپاه پاسداران و جهاد سازندگی  نهادهایی بودند که نسرین با آنها همکاری نمود و نهایتاً مطلوب خود را در جهاد سازندگی یافت. با عضویت در جهاد سازندگی فارس، رفتن به روستاها و انجام فعالیتهای فرهنگی و آگاهی بخشیدن به زنان روستائی هدف مهمی بود که او دنبال می کرد. با شروع جنگ تحمیلی نیز همکاری خود را با بنیاد امور جنگ زدگان و کمک به زنان جنگ زده شروع کرد.

وی که احساس می کرد فقر فرهنگی در کردستان مشهود است، با مشورت برادرش احمد، که چندی بعد در جبهه های جنگ مفقود الاثر شد، مهاباد را مقصد خویش قرار داد. در این مأموریت که تعداد دیگری از خواهران جهادگر استان فارس او را همراهی می کردند. نسرین خود را به آموزش و پرورش منطقه معرفی و مشغول فعالیت شد.  او با تشکیل جلسات متعدد با آموزگاران آن شهر، مبانی اعتقادی اسلام و انقلاب اسلامی را تشریح می کرد. تاثیر گذاری او به حدی بود که آموزش و پرورش مهاباد  از جهاد فارس تقاضای تمدید مأموریت ایشان می کند.

شهیده افضل طی یک سخنرانی در مراسم بزرگداشت برادر شهیدش، بر نقش زینب گونه خود و همه زنان انقلابی ایران تأکید ورزید و گفت: « زینب، خواهر متعهدی که برای یاری برادر از هم لذائذ زندگی چشم پوشید و با وی حرکت کرد و پس از او نیز در جهت به ثمر رساندن خونش، شهر به شهر می گردد و کوس رسوائی ستمگران را در هر کوی و برزن صدا می زند. مادر مصمم و استواری که خود، دو فرزندش را به قربانگاه آورد و در مرگشان شِکوه نکرد. زینب، کسی است که با آن همه مصائب خود را نباخت و کمترین تزلزلی در اراده اش که بر ملا کردن فجایع حکومت ظالمانه یزید بود، بوجود نیامد. زینب کسی است که همچون برادرش، درس آزادگی و خدا گونه زیستن را به هر مسلمانی داد، لیکن ما باید معترف باشیم که در جهت تحقق راهی که وی پیموده قدمی بر نداشته ایم!.

 نسرین بعد از مراسم  برادر شهیدش مجدداً راهی کردستان می شود و علاوه بر آموزش و پرورش با فرمانداری و سپاه مهاباد هم همکاری می کند. او در مهاباد علیرغم آگاهی از مخاطرات ازدواج با یک پاسدار رزمنده، مسئولیت ازدواج با برادر پاسداری را می پذیرد. وی که احساس می کند شاید ازدواج، مانعی سر راه همسرش در ادای وظیفه اش ایجاد کند. در نامه ای خطاب به عبداله حاجی مطلبی می نویسد که: عبداله، از زمانی که با تو آشنا شدم و شروع کردیم در مورد ازدواج صحبت کردن، من می دانستم که اگر روزی با پاسدار ازدواج کنم، زمانی باید او را ترک کنم. به همین دلیل به تو اطمینان می دهم که من هیچ وقت سد برای راه تو نخواهم شد. بعد از آن زمان که خطبه عقد را خواندند، من با خدای خود عهد کردم که خدایا: این هدیه را برای من نگهدار و اگر زمانی او را می خواستی بگیری، به من صبری عظیم عطا کن و امروز هم همین سخن را به تو می گویم. بدان که من نسرین، کسی که تو را دوست دارد، شهادت را هم بسیار دوست می دارم. چون خدای خود را در آن زمان پیدا می کنم. بنابراین چون وقتی صحبت از شهادت می کنی، نمی توانم بشنوم. پس دیگر از آن حرفی پیش من نزن. ولی بدان که قلباً کاری که خدا به آن راضی باشد، من بنده خدا هم به آن راضی هستم. و تو هم هر زمان که هر کاری احساس کردی برای نزدیکی به الله لازم است، انجام بده و از تو می خواهم که من را مزاحم خود ندانی و به راهت ادامه بدهی و این را هم به تو می گویم، همانطور که خودت می گوئی، امیدوارم بالهائی باشم که بتوانم اگر زمانی این اتفاق افتاد که حق است. رهرو تو و پیام رسان تو و تربیت کننده فرزند تو باشم تا آخر عمر.

 خواهر جهادگر، نسرین افضل در دهم تیر 1361 در مهاباد به شهادت در رسید. این شهیده جهادگر در سال 1390 در جریان برگزاری اجلاسیه کنگره سرداران و 14600 شهید سرافراز استان فارس به عنوان شهیده ملی زن انتخاب شد.

مراسم تشییع محد افضل، پدر شهیدان نسرین و احمد 30 تیرماه 1398 در شیراز و با حضور همرزمان شهداء،  مسئولین حوزه نمایندگی ولی فقیه، امور ایثارگران  سازمان جهاد کشاورزی و کانون سنگرسازان بی سنگر فارس برگزار گردید.