سنگرساز بی سنگر شهید غلامعباس فروزنده

سنگر ساز بی سنگر شهید غلامعباس فروزنده

متولد : 1340/06/01

شهادت : 1367/02/24 – شلمچه

مدفن : شهرستان کازرون – گلزار شهداء

 

در آبانماه 1340 نوزادی مبارک قدم در خانواده ای مذهبی، مقید و از نظر مادی متوسط در شهر کازرون چشم به دنیا گشود که نام او را مسعود(به معنی با سعادت) نهادند و سپس نامش در شناسنامه غلامعباس ثبت شد.وی دوران کودکیش را که بسیار باهوش و فراست بود تحت محبت و تربیت پدر و مادر، برادران و خواهران بزرگتر خود سپری نمود.در سال 1351 بمدرسه راهنمایی امیرکبیر وارد شد. که این دوران را نیز با کسب رده های اول ممتازین پشت سرگذاشت مسعود به دلیل خوشرویی و جذابیت اخلاقی و رأفت قلبی که داشت دوستان زیادی پیدا کرده بود. او در همان دوران راهنمایی بود که به جلسات قرآن که توسط روحانیون که از قم تشریف می آوردن بر پا می شد، راه یافت و قرآن را فراگرفت و  در ماه مبارک رمضان در جلسات قرائت قرآن و دوره کردن آن که شبها در مساجد برپا می شد شرکت و با قرائت شیوا و زیبای خود تحسین دیگران را بر می انگیخت. همان سالها بود که انقلاب اسلامی در بین جوانان مملکت نَسج گرفته و ریشه میدواند.  مسعود که دارای زمینه قبلی مذهبی بود همزمان با تحصیل یکی از عاشقترین و فعالترین انقلابیون گردید و به جلسات مخفی سیاسی راه یافته و به مطالعه کتب ممنوعه سیاسی مذهبی می پرداخت. پخش نوار و اعلامیه های امام و شخصیتها در آن سالهای پر التهاب و سرنوشت ساز انقلاب تمام سعی و فعالیت روزنه اش شده بود. تاجایی که نام و مشخصات او را به ساواک آن زمان دادند و بعدها پرونده او نیز در شهربانی کازرون بعنوان دانش آموز اخلاگر بدست آمد.

با پیروزی انقلاب اسلامی در همان آغاز پیروزی بعنوان محافظ و مدافع شهر و انقلاب در کشیک های شبانه بمنظور حفظ آسایش امت اسلامی همت گمارد. در خرداد ماه سال  1358 موفق به اخذ دیپلم و در همان سال در کنکور سراسری شرکت و در رشته راه و ساختمان دانشگاه بابل پذیرفته شد. چون خود را خادم اسلام و انقلاب می دانست در این راه کوتاه ننشست لذا فعالیتهای خود را در سنگر دانشگاه آغاز نمود و با شروع انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاهها در سال 1359 ایشان ابتدا برای خدمت در راه سازی در مناطق محروم با جمعی از دوستانش راهی « شاهیندژ » گردید. مدتی نگذشت که روح گرانش تحمل ماندن را از دست داده و برای حراست و دفاع از میهن اسلامی و انقلاب خونبارش عزم جبهه های نبرد نمود و در کوی ذوالفقاریه با اصابت ترکش خمپاره به پایش مجروح گردید که پس از سه ماه بستری بودن در بیمارستان طالقانی تهران و گذراندن آن دوران سخت با بهبودی نسبی به کازرون بازگشت. او در مهرماه 1361 اقدام به ازدواج  نمود دلیل خود را برای این امر پسندیده ادا وظیف و عمل به سنت رسول خدا می دانست حاصل این ازدواج دو فرزند دختر و یک پسر بود. در سال 1365 با اخذ مدرک لیسانس در رشته ساختمان به پیشنهاد شورای مرکزی جهاد دانشگاهی مازندران در جهاد سازندگی آن استان بعنوان مسئول واحد آموزش مشغول بخدمت شد. در این ایام نیز از فعالترین و متعهدترین چهره ها در بین مسئولین محسوب می شد. تنها مسئله ای که او را از  شرکت در جبهه بازداشته بود، انجام مسئولیت پشت جبهه بود  نه غفلت از جهاد. بعد از حمله رژیم بعث عراق به فاو دیگر شرکت در جبهه را بر خود واجب دانسته و با میل و رغبت خود داوطلبانه عزم دیار عاشقان نمود و با معرفی خود به ستاد پشتیبانی مهندسی رزمی جنگ جهاد مازندران مستقر در اهواز در واحد راه سازی مشغول به خدمت شد، که از همان ابتدای کار، معاون ستاد پشتیبانی مهندسی رزمی جنگ جهاد استان مازندران شد و پس از مدتی فرماندهی گروهان راه سازی را پذیرفت. تنها 11 روز بیش تر از  مدت خدمتش در این سمت نمی گذشت که در نیمه شب 1367/02/24 مصادف با 27 ماه مبارک رمضان در حالیکه با تحرک و شور زیادی در خطوط مقدم منطقه عملیاتی شلمچه در سمت فرماندهی مشغول  فعالیت بود؛ با ترکش خمپاره ای دعوت حق را لبیک گفته و به شهادت رسید.

 

لینک کوتاه :

https://fajo.ir/?p=606

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

باز کردن چت
پشتیبانی سازمان جهاد کشاورزی استان فارس
سلام
چگونه می توانم کمک کنم؟